غباری بجا از زمین مانده است


بخاری ز چرخ برین مانده است

ز گل خار مانده است و از می خمار


چه ها از که ها بر زمین مانده است

پریده است عقل از سر مردمان


نگین خانه ها بی نگین مانده است

به این تنگدستان ز ارباب حال


لباس فراخ آستین مانده است

همین ریش و دستار و عرض شکم


بجا از بزرگان دین مانده است

ز ازرق لباسان خورشید روی


همین یک سپهر برین مانده است

منم صائب امروز بر لوح خاک


اگر یک سخن آفرین مانده است